ویارونه
سلام قند عسلم توی اون دو سه ماهی که مادری همش حالش بد بود طوریکه اصلا نمی تونستم خودم غذا بپزم زحمت این کار به عهده ی مامان جون نسرین افتاده بود از خونه غذا می پخت برام می آورد خونمون یا من و پدری اونجا بودیم توی این مدت عزیزم عطیه جون _خانم پسردایی مهدی پدر قبل از به دنیا آمدن کوچولوی خودش زحمت کشیدن برام ویارونه آوردن و فردای اون روزی هم که رفته...
نویسنده :
(◕‿◕)❤سید حسین❤(◕‿◕)
17:01